به گزارش پایگاه خبری جهادپرس،آنجا در زمینی که با برگهای قهوهای پوشیده شده بود، چهار ستاره از سه نسل ملوان روی صندلی های سفید فکستنی نشسته و بازی تیم جوان شده و بی ستاره الف با تیم چغر و کم بنیهتر ملوان (ب) را تماشا میکردند. از راست به چپ، غفور، ممی احمدزاده، مازیار (زارع) و پژمان (نوری). پژمان تازه از جلسات اداری خلاص شده بود و کنار زمین قدم می زد. اما مازیار و آقا ممی بیشتر درگیر بازی و تیم بودند. تیمی که در تاریخ فوتبال ایران یک نام بزرگ و تکرارنشدنی است. تیم شهر کوچک و بندری انزلی که حداقل سه چهار دهه افتخار بزرگ اهالی گیلان بوده است.
ملوان اما نشانی از گذشته ندارد؛ آنها با اتفاقات عجیب و سو مدیریتهای مکرر چند ساله در نهایت امسال را بی شباهت به همیشه و در وضعیتی فلاکتبار آغاز کردهاند در حالیکه اخبار تیم معطوف به عجیبترین مسائل ممکن در لیگ دسته اول فوتبال ایران بود. با گذشت زمان و بالا گرفتن اعتراضات تیم از مالک پس گرفته شد و با پیشنهاد هواداران، پژمان نوری و مازیار زارع دو ستاره نسل جدید مسوولیت اداره تیم را برعهده گرفتند. تیمی که در مشکلات فنی دست و پا میزد و از شخصیت بومی و سرسختش تهی شده بود. آنها مثل فصل پیش به سرعت محمد احمدزاده را به تیم بازگرداندند تا شاید او مثل پارسال که ملوان را تبدیل به تیمی متفاوت در لیگ یک کرد، قوی سپید را از بحران خارج کند اما با مسائل و مشکلات جدید که خیلی از آنها از یکی از سیاسیون مشهور شهر آب میخورد، این ماموریت پیش نرفته است.
امروز ملوان پس از یک بازی پایاپای و دردآور با استقلال خوزستان که با گل ثانیه آخری فرید امیری به سود حریف به اتمام رسید اندک امید صیادهای انزلیچی را ناامید کرد. آنها اگر هم از دریا دست خالی برگردند آنقدر برایشان مهم نیست که ملوانشان تیم آخر جدول باشد. پس به همین دلیل بود که محمد احمدزاده در نشست مطبوعاتی بعد از این مسابقه، از کار خود در ملوان استعفا داد و از پژمان و مازیار هم خواست که با این تصمیم موافقت کنند. او خسته و رنجور میخواهد به تنهایی پشت تریلی سفیدرنگش برگردد. چیزی که متضاد با علاقه همیشگی مربیهای فوتبال است که میخواهند در مرکز توجه باشند. برای احمدزاده اما در این فوتبال سخت بدون پول و مشقتبار چیز تازهای وجود ندارد.
شاید بهترین جا همان انزوای خودخواسته جادههای شمالی و جنوبی است و مرور خاطرات ملوان بزرگ در استراحتگاههای بین راه. جایی که رانندهها از آقا ممی سراغ افتخار را میگیرند.
دیدگاه شما