27. بهمن 1398 - 7:55   |   کد مطلب: 8264
دریبل رونالدینیویی فدراسیون و ویچی دیگر
از ایویچ و بلاژویچ و استانکو چه در یاد دارید؟
یک بار دیگر فدراسیون فوتبال با یک دریبل رونالدینیویی، سرمربی تیم ملی را انتخاب کرد.

به گزارش پایگاه خبری جهادپرس در ایامی که بالاخره بیماری و کهولت سن و ایضا قرارداد ترکمانچای با ویلموتس و اوضاع قمر در عقرب تیم ملی، توفیق خدمت به جامعه فوتبال را از مهدی تاج سلب کرد فدراسیون فوتبال کوشید با جایگزینی مربی بومی به جای مرد شیک پوش بلژیکی، نیمکت تیم ملی را ایرانیزه کند.

گزینه ها زیاد نبودند: امیر قلعه نویی و علی دایی. در نهایت اما با مخالفت ها و موانع هیچ یک از آنها به نیمکت تیم ملی نرسیدند  تا یک کروات دیگر سرمربی تیم ملی ایران شود.

* داستان کروات‌ها روی نیمکت تیم ملی از دوران پسا پروین آغاز شد، آنگاه که با شاهکار بهزاد غلامپور در قطر، تیم ملی از پرواز به ینگه دنیا جا ماند و سلطان با آن همه یال و کوپال، خانه نشین و منزوی شد. بعد از ماه‌ها رخوت و بلاتکلیفی، نام یک مربی کروات برای نشستن روی نیمکت تیم ملی مطرح شد، استانکو پوکله پوویچ! او آمد تا ناکامی تیم ملی در جام ملتهای آسیای 92 و مقدماتی جام جهانی 94 را از یادها ببرد اما عملکرد تیمش در هیروشیما چنان افتضاح بود که جای هیچ دفاعی باقی نگذاشت و پرونده اش را در اسرع وقت بست. مرد تندخوی کروات بدشانس هم بود، در همان بازی اول جلوی بحرین، با پاره شدن طحال دایی، رشته امید فوتبال ایران هم پاره شد تا مدافع عنوان قهرمانی حتی از پس ترکمنستان هم بر نیاید و به شکلی تحقیرآمیز در همان مرحله گروهی با مسابقات وداع کند.

 

 

 این شکست استانکو تاثیری عمیق بر لایه های مدیریتی فوتبال ایران گذاشت و با تغییر در پست رییس فدراسیون، امیرعابدینی چند ماه بعد او را به پرسپولیس آورد و ستاره های بزرگ ایران را در اختیارش قرارداد. استانکو هم  نسلی را ساخت که تا سالها بعد دوست داشتنی ترین تیم ملی تاریخ ایران را شکل داد.

 

* سه سال بعد، وقتی تیم ملی با اعمال شاقه، معجزه وار به جام جهانی 98 راه یافت فضای سیاسی و اجتماعی کشور با سالهای پیش از آن کاملا فرق کرده بود. دولت اصلاحات بر سر کار آمده و در نشاط مقطعی ایجاد شده در جامعه، تیم ملی هم شده بود حلقه وصل همه ایرانیان. حالا برای تدارک تیم ملی که پس از 20 سال به جام جهانی راه یافته، صفایی فراهانی رئیس جدید فدراسیون، نیمکت تیم ملی را به یک مربی سرشناس خارجی می سپارد، یک کروات دیگر، تومیسلاو ایویچ. دیدارهای تدارکاتی تیم ملی با هدایت ایویچ آغاز می شود تا ملی پوشان برای آوردگاه دشوار جام جهانی آماده شوند. در گام نخست، تیم به تورنمنت چهارجانبه هنگ کنگ با نام جام کارلزبرگ اعزام می شود. در گشایش سیاسی آن دوران، کسی دلواپس حضور تیم ملی در تورنمنتی که اسپانسرش یک شرکت معروف تولید نوشیدنی های الکلی است نبود اگرچه این موضوع بعدها جنجال بزرگی به پا کرد.

 

 

 دیدارهای تدارکاتی با شکست برابر نیجریه آغاز می شود. نتایج بعدی هم مایوس کننده است. تساوی با شیلی و کویت، شکست برابر مجارستان، گنگان و مون پولیه و البته دو برد خفیف برابر نانت و جامائیکا! از روزی که ایویچ آمده، سیستم تیم ملی را از 3-5-2 به 4-4-2 تغییر داده، در حالی که همه باشگاه‌ها همچنان 3-5-2 بازی می کنند. تیم ملی با سیستم جدید سازگار نشده و پیاپی می بازد اما پاسخ انتقادات یک چیز است: " در بازی های دوستانه نتیجه مهم نیست!".

چند ماه پیش از جام جهانی 98 است. با افزایش انتقادات، شبکه سه اقدام به پخش یک سری ویژه برنامه با حضور ایویچ و جواد خیابانی کرده تا بلکه با توضیحات سرمربی کروات، جامعه فوتبال ایران اقناع شود. مجری در سمتی نشسته و در سوی دیگر، ایویچ پای تابلو ایستاده و سیستم های فوتبال را تشریح می کند! کم کم پلکهای خیابانی دارد سنگین می شود که ایویچ می گوید: "خب، برای امروز کافی است. در جلسات بعد بیشتر راجع به تفاوت سیستمهای فوتبال حرف می زنیم".
چرت آقا جواد پاره می شود، تکانی به خودش می دهد، کودک درونش بیدار می شود، دستش بالا می گیرد و با همان پرسشگری کودکانه و تجاهل مالوف و با صدای مخملی می گوید: "خیلی ممنون، من که خیلی چیز یاد گرفتم، قطعا بینندگان عزیز هم داخل منازلشون از درس امروز استاد ایویچ بهره لازم را برده اند! استاد، حالا بفرمایید که ما جلوی یوگسلاوی و امریکا و آلمان قراره با کدام سیستم بازی کنیم؟!" ایویچ که از این سوال نابجا شوکه شده، با جوابی سربالا کلاس درس را به پایان می برد! لابد پیرمرد کروات در دلش می گفت: "این بزرگوار، شوخی می کند یا من را سر کار گذاشته؟! انتظار دارد من تاکتیک تیمم را لو بدهم؟!"

 

 

 

آخرین روزهای اردیبهشت 77 است و تیم ملی در ایتالیا اردو زده. شامگاه 29 اردیبهشت، ایرانیان پای تلویزیون نشسته اند تا دیدار تدارکاتی تیم ملی برابر باشگاه آ اس رم ایتالیا را تماشا کنند! بازیکنان ایران شماره های عجیب و غریبی بر تن کرده اند تا مثلا برای رقیبان ناشناس باشند! تیم ملی به جام جهانی رفته اما گویا تفکر حاکم بر فوتبال ما کماکان آماتور است! هنوز داریم با شماره های نامانوس بازیکنان کلنجار می رویم که یکهو به خودمان می آییم و می بینیم ایران چند گل خورده است. جوانی جویای نام در ترکیب رم می درخشد و دفاع آشفته ایران را کلافه کرده؛ نام فرانچسکو توتی را برای اولین بار می شنویم. محو بازی او شده ایم و غافل از این که ایران همچنان دارد گل می خورد. پیاپی و مسلسل وار! بازیکنی به نام کارمینه گائوتیری به تنهایی 4 گل به ما می زند. دفاع و گلر ایران به هیچ توپی نه نمی گویند! دردناک است، یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت!

 این تیم ملی ایران است که در قتلگاه المپیکوی رم دارد توسط گرگ بی رحم رمی دریده می شود. چه شب غمبار و چه نتیجه تلخی. هنوز هم کسی هست که بگوید بازی دوستانه بوده و نتیجه مهم نیست؟ نه! از صعود به جام جهانی پشیمان گشته ایم... کاش خداداد آن توپ را می کوبید به سینه بوسنیچ! نکند فرانسه زهرمارمان شود!. ترس و دلهره مثل مار از دیوار ذهن تصمیم گیران فوتبال بالا می رود و  همان شب ایویچ اخراج می شود!

 چند روز بعد، اینتر را در شهر کومو می بریم، چهار بر یک. خب، گویا بحران تمام شد. آخرین بازی قبل از جام جهانی، دیدار با کرواسی در ریه کا. می بازیم اما سرمربی کرواسی، میروسلاو بلاژویچ ایران را از نزدیک می بیند و در تعریفی اغراق آمیز می گوید اگر یوگسلاوی ایران را ببرد یک توپ فوتبال قورت خواهد داد. او که چند هفته بعد، کرواسی را به سومی جام جهانی رساند، هرگز به وعده اش عمل نکرد.

 

 

 

*اما مرد بدقول، چند سال بعد، همراه با دستیارش برانکو ایوانکویچ روی نیمکت تیم ملی ایران می نشیند. غروب یکی از آخرین روزهای آبان 1380 است، آخرین دقایق دیدار با جمهوری ایرلند در بازی برگشت پلی آف بین قاره ای مقدماتی جام جهانی 2002، دستپخت میروسلاو بلاژویچ کروات برای شام آخر، در حالی که هنوز مزه کشک و بادمجان سفارت ایران منامه در دهان فوتبالیستهای تیم ملی مانده و جو ورزشگاه آزادی به شکل ترسناکی ملتهب شده است. چشم، چشم را نمی بیند! دود فضای استادیوم را گرفته و شعله های آتش روی سکوهای بتنی وضعیتی چنان آخرالزمانی است که ایرلندی ها  برای فرار از جهنم ناامن آزادی لحظه شماری می کنند. در میان دود و دلهره و ناامنی و التهابِ سکوهایی که تقریبا خالی شده، یحیی گل محمدی دروازه ایرلند را باز می کند. ایران می برد اما از صعود به جام جهانی 2002 باز می ماند. با صدای خسته و گرفته و مایوس مزدک میرزایی که آنتن را به همکاران عزیزش در پخش تحویل می دهد آهنگ کذایی "ورزشکاران، دلاوران، نام آوران ..." هم دوباره بر می گردد به آرشیو تا شاید وقتی دیگر. گل محمدی اشک ریزان زمین را ترک می کند و بلاژویچ هم ایران را. یک مربی کروات ناکام دیگر در تیم ملی.

 

 

*بلاژویچ می رود و صفایی فراهانی رئیس فدراسیون، دستیار بلاژویچ یعنی برانکو ایوانکویچ را سرمربی تیم ملی می کند. برانکو پس از کسب مقام سومی بازیهای غرب آسیا در سوریه، با تیم امید که سرپرستی آن به محمد دادکان سپرده شده، به بازیهای آسیایی بوسان می رود و سه بازیکن بزرگسال را نیز بر می گزیند تا تیم را یاری کنند؛ میرزاپور، گل محمدی و دایی. ایران پس از غلبه بر افغانستان و لبنان و تساوی با قطر از گروهش صعود می کند تا در مرحله یک چهارم نهایی با کویت دیدار کند اما در همان زمان، پدر دایی از دنیا می رود و دایی تیم را در کوران رقابتها ترک کرده و به ایران باز می گردد. می رود که داستان دایی و بازیهای آسیایی هیروشیما، این بار در بوسان به شکلی دیگر تکرار شود. آنجا طحال دایی پاره شد و تیم پس از رفتن او عملا نابود شد و حالا دایی در سوگ پدر، تیم ملی را تنها می گذارد. آیا سرنوشت استانکو برای برانکو تکرار خواهد شد؟ اما نه، این بار برانکو بحران را مدیریت می کند و بدون مهاجم بلند آوازه اش کویت و کره جنوبی و ژاپن را از پیش رو بر می دارد و ناباورانه قهرمان بازی های آسیایی می شود.

 

 

 

دادکان رئیس فدراسیون شده است و تمایلی به کار با برانکو ندارد، پس همایون شاهرخی سرمربی تیم ملی می شود. بعد از چند نتیجه ضعیف، شاهرخی برکنار شده و تحت فشار افکار عمومی، دادکان رضایت می دهد که برانکو دوباره سرمربی تیمی ملی شود. سرمربی کروات، تیم ملی را در جام ملتهای آسیای 2004 چین به مقام سوم می رساند و سپس تیم ملی با هدایت برانکو به راحتی به جام جهانی 2006 آلمان صعود می کند با نسلی پر از لژیونر، اما در آلمان توقعات برآورده نمی شود. در پایان دیدار با پرتغال، عادل فردوسی پور با لحنی طعن آلود می گوید: " خداحافظ آقای برانکو"! برانکو می رود تا پرونده کرواتها در تیم ملی برای سالها بسته شود.

* امروز بار دیگر یک کروات جدید ، با نام دراگان اسکوچیچ سرمربی تیم ملی شده، در حالی که مزدک از ایران رفته و عادل خانه نشین است. استانکو از دنیا رفته، بلاژویچ پیرمردی بازنشسته شده است و برانکو سرمربی تیم ملی عمان(او اولین گزینه تاج برای جانشینی ویلموتس بود). بله،همه چیز در این سالها دگرگون شده جز حکایت آیند و روند مکرر کرواتها، همانها که به تحقیر و تمسخر، ویچ و میچ و ساندویچ خطاب می شوند و آخرین شان اگر آنی نباشد که باید، پرونده آنها را در ایران و تیم ملی خواهد بست!

دیدگاه شما

آخرین اخبار