به گزارش پایگاه خبری جهادپرس،به نقل از آناج، همیشه اینکه شهرمان مکان دائمی برای نمایشگاههای مختلف داشت را دوست داشتم. این روزها هم نوبت رسیده به نمایشگاه نوآوری و فناوری ربع رشیدی. مثل بسیاری از افرادی که شاید دستی در اختراع و نوآوری ندارند ولی از تماشای ایدههای جدید و ابتکارات خلاقانه و هوشمندانه لذت میبرند، من هم دیروز سری به این نمایشگاه زدم و همینطور که در میان غرفهها قدم میزدم و بنرها و بروشورهای مربوط به هریک را میخواندم، چشمم به غرفهای کوچک افتاد که عکس دو پسربچه دوقلو را روی بنری جلوی غرفه گذاشته بودند که تندیسی هم در دست داشتند، برایم جالب بود.
جلوتر که رفتم دیدم زنی با حوصله تمام و با لبخند برای دو جوان توضیحاتی میدهد. کمی که گوش دادم از صحبتهایش فهمیدم مادر آن دو کودک داخل عکس است و مهمترین علت موفقیت و نابغه شدن فرزندانش! از او اجازه گرفتم صحبتهایش را ضبط کنم و از تجربهها و تربیت فرزندانش بپرسم.
هرکسی که جلب غرفه میشد از کودکانش میپرسید و از استعدادهایشان! اما برای من بیشتر خودش جلب توجه میکرد. کاملا هویدا بود که این زن کسی است که فرزندان 6 سالهاش را – حتی شده با چنگ و دندان- به این جایگاه رسانده است. تلاشهای شبانه روزی این مادر و پدری که کمی بعد به جمعمان ملحق شد اصلیترین عامل به ثمر رسیدن استعدادهای این دو پسر بود. از او خواستم کمی از خودش و تلاشهایش برایمان بگوید:
کتایون ظهیری گفت: از 2 سالگی شروع به آموزش فرزندانم در رشتههای کامپیوتر، ریاضی، زبانهای انگلیسی و ترکی استانبولی، گلف، رباتیک و شطرنج طی گذراندن کلاسهای مختلف کردم. در چهارسالگی پسرانم از طریق دکتر بختآور، روانشناس بنام تبریزی، به همایش HSE در دانشگاه تهران که همایشی بود در مورد ارتباط کودک با محیط زیست، دعوت شدند تا به صورت نمادین در آن شرکت کنند که برای شرکت در آن همایش بایستی مدارک پسرانم را برای تایید و بررسی صحت و سقمشان به دانشگاه میفرستادیم.
وی افزود: طی یک پروسهی یک ماه و نیمه بررسی دقیق و کارشناسانه، پسرانم تاییدیه شرکت در همایش را کسب کردند و در 23م شهریور ماه سال 1395 در نمایشگاه HSE که بسیاری از بزرگان کشور و اساتید برجسته علمی حضور داشتند، سورن و سورنای من تندیس بلورین دانشگاه تهران را از دست آقای دکتر اکبرزاده به عنوان نونهالان نابغهی دانشگاه تهران دریافت کردند.
کتایون، مادر سورن و سورنا از اختراع فرزندانش گفت. تور هوشمند والیبالی که با کوچکترین لمس دست چراغ آن روشن میشود و خطای بازیکن بهراحتی قابل تشخیص است و البته سنسور این دستگاه به لمس توپ حساس نیست.
میگفت روز گذشته پاشایی ریاست آموزش و پرورش استان و معاونشان اشرفی به دیدن سورن و سورنا آمده بودند و روز بعد هم قرار است از شبکه سهند برای مصاحبه بیایند.
اشتیاق و شور و شوق خستگی ناپذیری برای فرزندانش در چشمانش موج میزد. ساعات آخر نمایشگاه بود و او که میدانستم نه تنها از صبح بلکه چند روز است که برای هرکسی که به غرفه کوچکشان سرمیزند با نهایت دقت و انرژی و صرف وقت توضیحاتی میدهد، همچنان پرانرژی و با لبخند از همه استقبال میکرد.
من که مادر را نخبهتر از فرزندانش میدیدم، سعی کردم بحث را از فرزندانش به خودش تغییر دهم؛ از او راجع به رمز موفقیتش پرسیدم. عنوان کرد: اگر بخواهیم صادقانه صحبت کنیم و اگر بخواهیم هزاران سورن و سورنا در کشورمان ایران داشته باشیم، چون میتوانیم به این هدف برسیم و هزاران کودک هستند که استعدادی مثل سورن و سورنای من دارند، بایستی بدانیم که این پدر و مادر هستند که منجر به شکوفایی استعداهای فرزندانشان میشوند؛ در مورد سورن و سورنا، حمایت مالی پدر و تلاشهای شبانه روزی مادر منجر به کشف استعدادشان شد.
همینطور که تلاش میکرد مرا متقاعد کند که تعریف از خود نمیکند و فقط مایل است مادران سرزمینش برای فرزندان این آب و خاک از جان و دل مایه بگذارند، ادامه داد: نباید پدر و مادر شوید؛ ولی اگر شدید دیگر چیزی به نام شما وجود نخواهد داشت! چون شما در وجود فرزندانتان کوچک شدهاید و بایستی برای آنها تلاش کنید؛ همهی افراد این تجربه را داشتهاند که با خود بگویند کاش در فلان زمان و فلان لحظه زندگیم فلان کار را نمیکردم یا فلان کار را انجام میدادم.
وی خاطرنشان ساخت: من خطاها و تجارب زندگی خودم را در وجود فرزندانم جبران کردهام! آرزوهای بچگی خودم را در فرزندانم پرورش دادهام! من در کودکی در طبس، شهری در دل کویر که منطقهای محروم بود زندگی میکردم؛ با اینکه استعداد هم داشتم ولی بهدلیل کمبود امکانات نمیتوانستم مانند بچههای شهرهای دیگر به کلاسهای مختلف ازجمله کلاس زبان بروم.
مادر نابغههای تبریزی ادامه داد: وقتی دیپلم گرفتم با خودم فکر میکردم من 12 تابستان را بدون برنامه مشخصی گذراندهام. اگر فقط یک رشته خاص را آن هم فقط در تابستانها یاد میگرفتم، الان در آن رشته بهترین بودم! از همین تجارت در تربیت فرزندانم استفاده کردم؛ اگر من به عنوان مادر به پسرانم توپ پلاستیکی برای بازی دهم، آنها هم میروند در کوچه بازی میکنند ولی اگر دستشان را بگیرم و به نمایشگاه کتاب یا فناوری و همایشها ببرم، آنها هم به این محیطها خو گرفته و علاقمند میشوند.
وی تاکید کرد: ترجیح دادم فرزندانم اینگونه بزرگ شوند. البته این کار بسیار سختی است و واقعا فشار زیادی متحمل میشوم؛ من نمیتوانم بگویم مادر موفقی هستم ولی برای پرورش فرزندانی موفق، مادر بایستی شیردل باشد و یاعلی بگوید و دل به دریا بزند. مابقی را هم هرچه خدا صلاح بداند همان میشود.
با همه این اوصاف ادعا میکرد هیچ نیست و همینطور که با گرمی از ما استقبال میکرد زیرچشمی هم حواسش به بچههایش بود که با مسئولان سایر غرفه ها همبازی شده بودند و بین جمعیت بازی میکردند.
میگفت هدف هیچیک از ما، من و همسرم، به هیچوجه نخبهپروری نبوده است. ما فقط و فقط به کشوری پیشرفته فکر میکنیم که در آن همدلی وجود داشته باشد. من وظیفه ندارم نخبه تحویل جامعه دهم، در عوض افتخار من اینست که انسان پرورش دهم! ما در مرحله اول به فرزندانی احتیاج داریم که انسان بار بیایند. یک انسان موفق اول به بدن سالم احتیاج دار؛ سعی کردیم فرزندانمان در ورزش دستی داشته باشند.
کتایون ظهیری با بیان اینکه یک انسان موفق به روان سالم نیاز دارد، عنوان کرد: سعی کردیم فرزندانمان با موسیقی آشنا باشند؛ یک انسان سالم بایستی در مرحله اول خودش از زندگی و شخصیت خود لذت ببرد؛ بعد میتواند به جامعه خدمت کند. نخبهای که افسرده است و مظلوم است و خجالتی و در رابطه با محیط پیرامون منفعل است چقدر میتواند در جامعه اثرگذار باشد؟! این افتخار نیست. افتخار وقتی است که بتوانیم انسانی اجتماعی و در عین حال نخبه علمی پرورش دهیم. سورن و سورنای من همانطور که میبینید با همه مسئولین غرفههای اطرافمان دوست شدهاند، روابط اجتماعی اصل بسیار مهمی در زندگی هر انسانی است که مقدم بر پرورش استعدادهای علمی فرزندانمان است.
در مورد آینده پسرانش میگفت سورن و سورنای من وقتی 18 ساله شوند در مقایسه با دیپلمه های عادی امروزی که در اطرافمان و در جامعه میبینیم که اکثرا هم هنری یا مهارتی نیاموختهاند؛ خواهند توانست حداقل به 2 زبان زنده دنیا صحبت کنند، ورزشکار حرفهای خواهند بود، شطرنج حرفهای آموختهاند، موسیقیدان خواهند بود و از همه مهمتر از عمر و زندگیشان لذت بردهاند در حالیکه روح و روانشان سالم است و دوستان زیادی هم دارند، هرچند این امر نیاز به این دارد که من به عنوان مادرشان از آسایش خودم بگذرم.
با افتخار میگفت شعار من همیشه اینست: بین انیشتین بودن و مادر انیشتین بودن، من مادر انیشتین بودن را انتخاب کردهام و همه تلاشم را هم میکنم و مطمئنم بازده تلاشم را در آینده خواهم دید.
وقتی به کودکان 6 سالهاش نگاه میکردم، نتیجه تلاش این مادر و پدر را به چشم خود میدیدم؛ فرزندانی که از بررسی کارشناسانه دانشگاه تهران سربلند بیرون آمده بودند و مدارکشان در حال بررسی در دادگستری برای کسب تاییدیه تحصیلی برای خارج از کشور بود! با خودم گفتم این نخبههای 6 ساله هم دارند از کشور میروند! چرا اینجا نمیمانند و اینجا به تحصیل ادامه نمیدهند؟ مگر کتایون مادر دوقلوها نمیگفت بسیاری از مسئولین به آنها سر زدهاند؟
وقتی علت را از مادرشان جویا شدم گفت مسئولین همیشه لطف داشتند و به ما سرزدهاند ولی من این بچه ها را که در دوران بارداریام پزشکم میگفت زنده نمیمانند و به لطف خدا هشت ماهه ولی سالم به دنیا آمدند را تا این لحظه به سختی و با علم اندک خودم به اینجا رساندهام اما با بزرگتر شدنشان نیاز به برنامه های بیشتر و هدفگذاری های تخصصی تر هست که متاسفانه من اینجا با کسی یا مسئولی برخورد نداشتهام که بگوید میتوانیم استعدادهایشان را پرورش دهیم، همینجا بمانید! برنامه تحصیلیشان با ما!
کتایون میگفت نیاز به حمایت مالی هیچ نهادی ندارند و اگر داخل کشور بتوانند استعدادهای فرزندانم را به درستی شکوفا کنند، دیوانه نیستم که مملکت خودم را ترک کنم! میگفت بیشتر به حمایت معنوی و راهکار نیاز داشتم تا بتوانم فرزندانم را در راه پیشرفتشان یاری کنم ولی این امر از طریق هیچ نهادی در داخل کشور پشتیبانی نشد ولی بنا به تحقیقات خودشان دانشگاههایی مثل آکسفورد و هاروارد کودکان اینچنینی را در این سن کم بورسیه کرده و در جهت پرورش استعدادهایشان برنامهریزی دارند.
میگفت دوست ندارم فرزندانم خارجی بار بیایند ولی وقتی مجبور میشوم چارهای ندارم. میگفت شاید خندهتان بگیرد ولی هروقت از کنار بیمارستان بینالمللی تبریز رد میشویم به سورن و سورنایم میگویم شما در آینده که پروفسور شدید اینجا مطب میزنید و 6 ماه از سال به مردم خودتان خدمت میکنید. بعد خندهام میگیرد و میگویم وای اگر صاحبان این بیمارستان بدانند چه نقشهای برایش کشیدهایم و مطب صاحب شدهایم بیرونمان میکنند!!
کتایون که اصالتا طبسی است میگفت عروس ترکها هستم! پدر بچههایم تبریزی است و از 2 سالگی کلاسهای آموزشیشان را اینجا در تبریز گذراندهاند. تنها کاری که میتوانم بکنم اینست که فرزندانی بار بیاورم که لااقل سربار کشور نباشند؛ ولی میخواهم به همه مادران ایرانی بگویم در حق بچههایتان مادری کنید! مادری فقط به مراقبت از خورد و خوراک و پوشاک نیست! بایستی در حق کودکانشان تماما ایثار کنند و آنها را به بهترین نحو در پرورش استعدادهایشان یاری دهند.
با خود گفتم اگر هر ایرانی چه زن و چه مرد، فرقی نمیکند، این تفکر را داشت و با این طرز فکر زندگی میکرد چه ها که نمیشد!
دیدگاه شما