به گزارش پایگاه خبری جهادپرس،دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا پس از حدود دو سال حرف و حدیث درباره طرح "معامله قرن" رسماً از آن رونمایی کرد و طرح را فرصتی بزرگ برای صلح در خاورمیانه معرفی کرد؛ اما از همان لحظات اولیه اعلام طرح، مخالفتها با آن شروع شد؛ از خود آمریکا که برنی سندرز سناتور دموکرات مجلس سنا، آن را غیرقابل قبول و موجب دائمی شدن منازعه دانسته، تا اروپا که جرمی کوربین رهبر حزب کارگر انگلیس، طرح را تهدیدی برای صلح پنداشته، و آسیا که کشورهایی چون ایران و ترکیه مخالفت قاطع خود را با آن اعلام کرده و فلسطینیها که نیز در اتفاق نظر و اجماعی بیسابقه در طول سه دهه گذشته یکپارچه با طرح ترامپ مخالفت کرده و محمود عباس رئیس حکومت خودگردان فلسطین به آن "نه، نه، نه" گفت.
البته در این میان، برخی کشورهای منطقه چون مصر و عربستان، هر چند نمایندگانی برای شرکت در نشست اعلام طرح نفرستادند، اما در بیانیههایی به شیوه خود از آن حمایت کردند.
بسیاری از تحلیلگران سیاسی رونمایی از طرح معامله قرن را نتیجه سازش و روندی میدانند که در گذشته تشکیلات خودگردان و برخی از رژیم های عربی منطقه آن را در پیش گرفتند و ترجیح دادند به جای گزینه مقاومت، در میز مذاکرات با رژیم صهیونیستی حضور یابند و روز به روز مجبور شدند که امتیازات بیشتری به این رژیم بدهند.
زمانی که مبارزان فلسطینی دهههای 60 تا 80 در حال رسیدن به نتایج مبارزات مسلحانه خود بودند صهیونیستها با ایجاد کانال ارتباطی آنها را از مبارزه دور کرده، با مذاکره و سازش زمینگیر کردند.
اواخر دهه 1980 میلادی، صهیونیستها که از انتفاضه فلسطین به شدت ترسیده و موجودیت خود را در خطر دیده بودند به سمت مذاکره با فلسطینیان گام برداشتند. البته ریشه تلاشهای رژیم صهیونیستی برای ایجاد کانالهای ارتباطی با فلسطینیان به یک دهه قبل از آن باز میگردد که در پی نبرد الکرامة در اردن و قدرت گرفتن جنبشهای مسلحانه فلسطینی و حادثه المپیک مونیخ 1972، صهیونیستها ضمن مقابله با گروه سپتامبر سیاه که عاملان این حادثه بودند تلاش کردند کانالهایی را برای ایجاد ارتباط با فلسطینیان به وجود آورند.
این کانالهای ارتباطی از طریق ارتباط جریانهای چپگرای حامی صلح در رژیم صهیونیستی با برخی غربگرایان فلسطینی- که ساکن اروپا بودند- ایجاد شده بود. صهیونیست ها سال 1982 برای در تنگنا قرار دادن، جنبشهای آزادی بخش فلسطین، بیروت را اشغال و فلسطینیان را از آنجا اخراج کردند. هرچند که حضور صهیونیستها قریب دو دهه پس از آن در لبنان به طول انجامید، اما اشغال جنوب لبنان توسط صهیونیستها، زمینه آغاز مذاکره بین صهیونیستها و فلسطینیان را فراهم کرد. انتفاضه اول یا همان انتفاضه سنگ که سال 1987 آغاز شد به صهیونیستها این منطق را دیکته کرد که اگر به سمت مذاکره نروند باید منتظر درگیریهای بیشتری باشند که ممکن است موجودیت آنها را به خطر بیاندازد.
اعلامیه استقلال سازمان آزادی بخش، آغاز سازش
15 نوامبر 1988 سازمان آزادی بخش فلسطین به ریاست یاسر عرفات، در نشست شورای ملی (مجلس الوطنی) که در الجزایر برگزار شد استقلال فلسطین را اعلام کرد. اگرچه ظاهر این اقدام، انقلابی و تلاش در جهت استقلال فلسطین بود، اما حقیقت آن یک عقب نشینی از مبارزه مسلحانهای بود که از سه دهه قبل آغاز کرده بودند. این اعلامیه که یکبار سال 1948 صادر شده بود بر صلح جویی و مبارزه مسالمت آمیز تأکید داشت و در زمانی صادر میشد که هنوز یکسال از انتفاضه اول (8دسامبر1987) نگذشته بود. مردم فلسطین طی این مدت شهدای زیادی را تقدیم کرده بودند و صهیونیستها در اوج فشار حاصل از انتفاضه قرار داشتند. حسنی مبارک که خود وابسته به غرب بود به عرفات گفت دارد با خون ملتش معامله میکند.
اعلامیه استقلال 1988 نشان دهنده این موضوع بود که کانال ارتباطی صهیونیستها خوب عمل کرده و این اقدام صهیونیستها نتیجه بخش بوده است.
کنفرانس 1991 ، خفت ساف در مادرید
بوش پدر سال 1990 در زمانی که انتفاضه ادامه داشت، طرحی را با عنوان «روند صلح خاورمیانه» (middle east peace process) ارائه کرد. بر اساس این طرح بوش پدر، کنفرانس مادرید در سال 1991 برگزار شد. در این کنفرانس که با شعار زمین در برابر صلح به وجود آمد و قرار بود کشورهای عربی در برابر صلح با رژیم صهیونیستی، زمینهای اشغالی خود را دریافت کنند، هیچ نتیجهای برای هیچ طرفی نداشت و در این میان وضع سازمان آزادی بخش فلسطین از همه وخیمتر بود. صهیونیستها پیش شرط خود را برای حضور در این کنفرانس اعلام کرده بودند: هیچ عضوی از سازمان آزادی بخش فلسطین یا فلسطینیان ساکن قدس نباید در این کنفرانس حضور داشته باشند.
صهیونیستها تا آخر نیز روی این شرط خود ایستادند و در نهایت یک کمیته مشترک اردنی- فلسطینی تشکیل شد و چند نفر فلسطینی که عضو ساف نبودند در کنار هیئت اردنی در این کنفرانس حضور یافتند.
در 3 روز مذاکرات مادرید نتیجهای حاصل نشد. طی دو سال بعد که نشستهای تکمیلی این کنفرانس در واشنگتن برگزار شد نیز نتیجهای به دست نیامد و این کنفرانس رسما پس از دو سال تلاش بیفایده در بن بست به شکست انجامید. این نخستین تلاش ساف برای مذاکره بود که رسماً با قلدری صهیونیستها بیفرجام مانده بود.
ا
توافقنامه اسلو 1993
در همان روزهایی که کنفرانس مادرید در جریان بود، یک تیم فلسطینی به ریاست ابومازن در اسلو نروژ در حال مذاکره مخفیانه با صهیونیستها بود. مذاکرات اسلو توسط دولتهای اروپایی به شدت محافظت می شد تا قبل از پایان رسانهای نشود. طی 12 دور مذاکره که از سال 1991 آغاز شد، ساف نتوانست خواستههای خود را به کرسی بنشاند و سرانجام با فشار اروپاییها به توافقی نیم بند تن داد تا مقدمهای برای توافقات تکمیلی باشد. توافقنامه اسلو تنها نتیجهای که در بر داشت به رسمیت شناخته شدن رژیم مجعول «اسرائیل» از سوی ساف بود. در مقابل صهیونیستها حاضر نشدند کشور فلسطین را به رسمیت بشناسند بلکه ساف را به عنوان نماینده رسمی ساکنان فلسطینی کرانه باختری رود اردن به رسمیت شناختند. یعنی آنها نه کشور فلسطین را به رسمیت شناختند و نه ملت فلسطین را. در مقابل ساف، «اسرائیل» را به رسمیت شناخت.
غزه اریحا 1994
در توافقی که در سال 1993 بین اسحاق رابین و یاسر عرفات در واشنگتن به امضا رسید مقرر شد صهیونیستها بخشهایی از فلسطین را به ساف بدهند. در توافقنامه غزه اریحا 1994 قرار شد منطقه نوار غزه و بخشی از اریحا را به سازمان آزادی بخش فلسطین بدهند و در این منطقه حاکمیتی موقت از سوی عرفات به وجود آید و پس از آن طی مذاکراتی که نباید بیش از پنج سال به طول انجامد، توافقات نهایی بین دو طرف انجام شود و دو کشور فلسطینی و یهودی در فلسطین ایجاد شود. یاسر عرفات سال 1994 وارد نوار غزه شد و حاکمیت موقتی با عنوان «سلطة الفلسطینیة» را که در فارسی حکومت خودگردان خوانده می شود را به وجود آورد.
قاهره 1995
سال 1995 صهیونیستها باز خواستههای خود را تغییر دادند و خواستار این شدند تا نوار غزه و کرانه باختری رود اردن به 3 منطقه تقسیم شوند و حاکمیت موجود در این 3 منطقه بین حکومت خودگردان و رژیم صهیونیستی به نحو زیر تقسیم شود. منطقه «الف» شامل شهرهای فلسطینی که حاکمیت سیاسی- اداری و امنیتی آن در اختیار حکومت خودگردان است. منطقه «ب» شامل روستاهای فلسطینی و جادههای منتهی به آنها که این مناطق از حیث سیاسی- اداری در اختیار حکومت خودگردان و از حیث امنیتی تحت اشراف صهیونیست ها خواهد بود. منطقه «ج» که شامل شهرکهای یهودینشین، پادگانهای نظامی رژیم صهیونیستی و جادههای منتهی به آنها است از حیث سیاسی-اداری و امنیتی در اختیار صهیونیستها خواهد بود. این خواسته ها، تحت عنوان توافقنامه قاهره یا «اسلو2» در شهر طابا مصر انجام شد و در قاهره به امضای دو طرف رسید.
این توافقنامه اعمال خواستههای صهیونیستها و تغییر توافقنامهای بود که 4 سال روی آن مشورت و رایزنی صورت گرفته بود. پس از این نشست در سال 1997، برخی تغییرات در خصوص تغییر استقرار نیروها به وجود آمد که تحت عنوان پروتکل الخلیل شناخته می شود. اما در حد یک توافق بین مقامات درجه 1 نبود.
وای ریور اول 1998
این دور از مذاکرات که با هدف تکمیل توافقات قبلی و رسیدن و توافق نهایی آغاز شد از همان ابتدا با مانع تراشیهای صهیونیستها روبرو بود. در این مذاکرات اسحاق رابین ترور شده بود و به جای او بنیامین نتانیاهو به عنوان نخست وزیر رژیم صهیونیستی در مذاکرات حاضر بود. در این توافق، صهیونیستها متعهد شدند 13درصد از منطقه «ج» را به ساف تحویل دهند تا به منطقه «ب» و «الف» تبدیل شود. این اقدام انجام نگرفت، اما در مقابل ساف متعهد شد با تروریست نامیدن مبارزان فلسطینی، هرگونه اقدام مقاومتی را سرکوب کند. همچنین هرگونه اقدامی که میتواند مردم فلسطین را به سمت مقاومت و مبارزه علیه صهیونیست ها تشویق کند متوقف کنند و در مدارس هرگونه آموزشی که میتواند به مقاومت اشاره کند را حذف کنند.
علاوه بر این، بندهایی از منشور ساف که در آن بر مبارزه مسلحانه تأکید شده بود از این منشور حذف شد و مقرر شد برای اجرای این بندها تیمهای مشترک فلسطینی و اسرائیلی تشکیل شوند و نشستهای مشترکی داشته باشند.
سازمان آزادی بخش فلسطین که از اواخر دهه 1980 به سمت مذاکره و سازش با رژیم صهیونیستی رفت در اعلامیه استقلال 1988، عملاً مبارزه و مقاومت را کنار گذاشت، در کنفرانس مادرید 1991 رسماً با پیش شرط صهیونیست ها نتوانست در مذاکرات حاضر شود، در توافقنامه اسلو 1993 با آنکه رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت، اما نتوانست دولت و ملت فلسطین را رسمیت بخشد، در توافقنامه غزه-اریحا 1994، به غزه و اریحا دست نیافت، در اسلو 2 توافقات گذشته را رها کرد و به تقسیم کرانه باختری و نوار غزه به 3 منطقه مورد نظر صهیونیستها تن داد و در وای ریو اول 1998، در مقابل 13 درصد از مناطق «ج»- که هیچ گاه به آنها منتقل نشد- متعهد شد از هرگونه مبارزه و مقاومت جلوگیری کند و بندهای مقاومتی منشور خود را از منشور مورد نظر حذف کرد.
وای ریور دوم (شرم الشیخ) 1999
در وای ریور دوم نتانیاهو قدرت را از دست داده بود و ایهود باراک جای او نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود. در این توافقنامه که در شرم الشیخ مصر امضا شد مقرر شد در مجموع 15.1 درصد از مجموع مناطق 3 گانه «الف»، «ب» و «ج» تغییر وضعیت یابد و به سیطره کامل حکومت خودگردان به آنها نزدیک شود. چرا که مقرر شده بود مناطق «ج» به «ب» و «ب» به «الف» تغییر وضعیت یابد تا جایی که تمام کرانه باختری به حکومت خودگردان منتقل شود. اما در مجموع به جز 2درصد از مناطق «ب» هیچ یک از مناطق مورد تعهد در این توافقنامه به حکومت خودگردان منتقل نشد.
همچنین قرار شد فلسطینیانی که پیش از 4 می 1993 دستگیر شده بودند آزاد شوند و طی دو مرحله 350 اسیر فلسطینی به خانه های خود بازگردند.
بند دیگر این توافقنامه به بازگشایی گذرگاه امن شمالی و جنوبی بین نوار غزه و کرانه باختری اختصاص داشت گذرگاهی که هیچ گاه حتی به پای طراحی و ایجاد نقشه هم نزدیک نشد.
کمپ دیوید دوم سال 2000
سال 2000 که سال پایانی ریاست جمهوری بیل کلینتون در آمریکا بود، تلاش کرد آخرین توان خود را برای ایجاد توافق نهایی بین ساف و رژیم صهیونیستی به کار گیرد. کلینتون یاسر عرفات و ایهود باراک نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی را 11جولای 2000، تنها 2 ماه قبل از انتفاضه دوم، به کمپ دیوید آمریکا دعوت کرد. دعوت به کمپ دیوید یک وجه تاریخی و روانشناسی هم داشت از آنجا که کمپ دیوید جایی بود که در آن نخستین توافق عربها و رژیم صهیونیستی در آن منعقد شده بود کلینتون میخواست این نگاه را الغاء کند که اینجا میتواند محل توافق فلسطینیها با رژیم صهیونیستی نیز باشد.
گفتگوهای کمپ دیوید به رغم هشدارهایی که یاسر عرفات پیش از شروع آن داده بود 2 هفته به طول انجامید و پس از آن کلینتون و باراک با مسئول دانستن یاسر عرفات، شکست این نشست را اعلام کردند.
شرایط آمریکا و رژیم صهیونیستی از این قرار بود که فلسطینیها بر 94درصد کرانه باختری به جز قدس و کل نوار غزه حاکمیت داشته باشند اما حاکمیتی که فلسطینیها دارند بدون داشتن ارتش و بدون در اختیار داشتن سلاح سنگین برای نیروهای امنیتی و نظامی آنها باشد. ضمن اینکه باید به نیروهای رژیم صهیونیستی اجازه حضور در خاک و آسمان این دولت را بدهند. علاوه بر انکه کرانه باختری و نوار غزه باید از هم کاملا جدا باشند و کرانه باختری باید به دو «کانتون» بزرگ تقسیم شود که بعضی از بخشهای این دو «کانتون» با گذرگاههای امن و جادههای تحت نظارت حاکمیت فلسطینی و بدون آنکه صهیونیستها سیطره خود را از دست دهند به یکدیگر متصل خواهند شد. همچنین در بندهای ارائه شده در این توافق آمده بود که فلسطینیها باید حاکمیت گذرگاههای اردن و مصر و ادامه نظارت امنیتی صهیونیستها را به رژیم صهیونیستی بدهند. علاوه بر همه اینها منابع آبی کرانه باختری در این توافقنامه به صهیونیستها داده می شد و به فلسطینیها تنها بخش کوچکی از آن را می دادند.
در این توافقنامه مطرح شده بود که مسئله آوارگان از بین خواهد رفت و ضمن اینکه هیچ مسئولیتی در خصوص آواره کردن آنها متوجه رژیم صهیونیستی نیست، آنها باید در جاهایی که سکونت یافتهاند برای همیشه باقی بمانند و تنها 500هزار نفر از آنها طی یک زمانبندی به اراضی خود باز خواهند گشت. یک صندوق بینالمللی تشکیل خواهد شد که اقدام به تبادل آوارگان فلسطینی با یهودیانی میکند که از کشورهای عربی پس از اشغال فلسطین به آنجا کوچ کردهاند و مبالغی بین دو طرف رد و بدل خواهد شد.
عرفات با شرایط موجود به ویژه در خصوص قدس که بیشتر آن را به صهیونیستها می داد مخالفت کرد. اما همین مسئله باعث شد آمریکاییها او را 2 هفته در کمپ دیوید محبوس کنند تا مجبور به امضای این توافقنامه شود اما با مخالفت مستمر عرفات این توافق حاصل نشد و به همین دلیل آمریکاییها و ایهود باراک، وی را مسئول شکست این مذاکرات معرفی کردند.
طابا 2001
کلینتون که میخواست از کاخ سفید خارج شود تلاشهای خود را پس از شکست کمپ دیوید 2 ادامه داد به رغم اینکه نتوانست به نتیجه نهایی برساند اما دو طرف را به نقطه توافق نزدیک ساخت. اروپاییها اعلام کردند صهیونیستها پذیرفتهاند که قدس پایتخت فلسطین باشد و نکات مثبتی در خصوص تبادل اراضی بین دو طرف به وجود آمد. اما همه اینها زمانی صورت گرفت که انتفاضه دوم شکل گرفت و صهیونیستها به نخست وزیری شارون، آتشی را در کرانه باختری برپا کرده بودند. به همین دلیل هنگامی که فلسطینیها پیشنویسی را برای توافقی جدید به مصر ارائه کردند آنها پذیرفتند و پای میز مذاکره رفتند.
اگر چه متن دقیقی در خصوص آنچه در طابا 2001 وجود ندارد و ضد و نقیض در کلام حاضران در این نشست مشاهده میشود اما براساس یکی از متون معتبر، فلسطینیها در این پیش نویس خواستار این بودند که صهیونیستها مسئولیتشان در قبال آوارگان فلسطینی را بپذیرند و به آوارگانی که می خواهند به خانه هایشان باز گردند اجازه بازگشت دهند. برخی دیگر گفتهاند پیش نویس ارائه شده از سوی اتحادیه اروپا بود و آنها تلاش میکردند فقط یک توافق ایجاد کنند. در خصوص قدس نیز آنها خواستار پایتختی فلسطین برای این شهر بودند اما باراک به یهودیان قول داده بود به هیچ وجه اجازه نخواهد داد «هیکل» از نگاه یهودیان که همان مسجدالاقصی است به مسلمانان واگذار شود. فاصله بین دو طرف خیلی بیش از این بود که آنها را به توافق نزدیک کند و صهیونیستها تنها 6 روز پس از آغاز این مذاکرات به بهانه انتخابات پارلمانی، نشست را بدون توافق ترک کردند.
این در حالی بود که به دلیل شروع انتفاضه دوم صهیونیستها کاملا در موضع ضعف قرار داشتند اما این ساف بود که در موضع ضعف پیشنهاد مذاکره را ارائه کرد.
نقشه راه 2002
با شکست مذاکرات طابا، کمیته چهارجانبه بین المللی به که روسیه، اتحادیه اروپا، آمریکا و ایالات متحده را در خود داشت اقدام به ارائه طرحی برای حل مسئله کردند. این طرح که نقشه راه (Road Map) نام داشت 30 آوریل 2003 توسط وزارت خارجه آمریکا رسما رسانهای شد. مبنای این طرح، طرح دو دولت (Two States) بود یعنی تأسیس دو کشور فلسطینی و یهودی در فلسطین اشغالی. این طرح شامل یک زمانبندی بود که باید طی 3 مرحله و حداکثر تا 2 سال یعنی سال 2005 به ایجاد دو کشور نامبرده ختم شود. مرحله اول که تا می 2003 پایان می یافت باید شروط لازم برای برپایی دولت فلسطین را دو طرف بپذیرند که شامل به رسمیت شناختن یکدیگر و توقف فوری هرگونه درگیری مسلحانه میشد. مرحله دوم به وجود آمدن دولت فلسطینی در مرزهای موقت بود که باید تا دسامبر 2003 انجام می شد. در این مرحله باید یک کنفرانس بین المللی به وجود می آمد که در آن مسئله اقتصاد فلسطین را حل می کرد و فرآیند مذاکره برای رسیدن به راه حل نهایی آغاز می شد در این مدت دولت فلسطینی در مرزهایی موقت تشکیل می شد. این مرزهای موقت تمام کرانه باختری به همراه شهرک های یهودی نشین به استثنای قدس شرقی بود. در مرحله سوم که از 2004 تا پایان 2005 باید اجرایی می شد کنفرانس بین المللی دومی را شامل می شد که در آن مسئله مرزها، آوارگان، قدس و شهرک ها حل می شد و کشورهای عربی در پی آن روابط کامل و عادی با رژیم صهیونیستی برقرار می کردند. صهیونیست ها 14 تحفظ امنیتی برای فلسطینی ها مطرح کردند که یکی از آنها از تعهد به از بین بردن حماس و گروه های مسلح مقاومتی بود.
این طرح زمانی مطرح شد که صهیونیستها در جریان انتفاضه دوم به شدت درگیریهای مسلحانه را با کشتههای بسیار تجربه می کردند و نشستن پای میز مذاکره از سوی ساف ذاتا نایدیده گرفتن دست برتر فلسطینیها در وضعیت موجود بود.
پروژه صهیونیزم که به دنبال ایجاد «وطن قومی یهود» در فلسطین بود، در سال 1897 در اولین کنگره جنبش صهیونیزم در شهر بال سوئیس به یک مانیفست تبدیل شد. با اعلامیه بالفور، فرمان اجرا و ضمانت انگلستان را دریافت کرد و مقدمات اجرایی شدن آن، با 28 سال قیمومیت انگلستان بر فلسطین، فراهم شد. این پروژه با اشغال فلسطین در سال 1948 اجرایی شد. این پروژه با سرعت قابل توجهی تا اواخر دهه 1970 میلادی در حال پیگیری بود. اما از اواخر این دهه میلادی با پدیدهای روبرو شد و سرعت خود را از دست داد. از آن به بعد صهیونیزم مجبور شد به اموری تن دهد که به هیچ وجه نه برای آن برنامهای داشت و نه می دانست باید با آن چه کند. این پدیده مقاومت اسلامی بود که از سال 1979 در فلسطین شکل گرفت.
شکل گیری اولین گروه های مقاومت اسلامی
سال 1979 همزمان با انقلاب اسلامی و تحت تأثیر تفکرات امام خمینی (ره)، اولین جنبش مقاومتی فلسطین شکل گرفت. این جنبش، جنبش جهاد اسلامی فلسطین بود که توسط شهید فتحی شقاقی متولد شد. شهید فتحی شقاقی در کتاب «الخمینی، الحل الاسلامی والبدیل» انقلاب امام خمینی(ره) را تنها راه حل برای مقابله با رژیم صهیونیستی معرفی میکند و میگوید که در تأسیس جنبش جهاد اسلامی فلسطین تحت تأثیر قیام امام خمینی(ره) این جنبش را تأسیس کرده است.
انتفاضه، نخستین دستاور مقاومت اسلامی/ انتفاضه اول و تحمیل مذاکره
با شکل گیری جهاد اسلامی تمامی حامیان جریانهای اسلامی به سمت این گروه گرایش پیدا کردند. همین امر موجب شد گرایش به سمت تأسیس گروه های اسلامی سرعت گیرد. نتیجه عملی تأسیس جنبشهای مقاومت اسلامی 8 سال بعد خود را نشان داد که انتفاضه اول فلسطین تحت عنوان «انتفاضه سنگ» شکل گرفت. همزمان آغاز انتفاضه دوم جنبش مقاومت اسلامی فلسطین، حماس- که مجموعه ای از جوانان اخوانی ساکن فلسطین بود اعلام موجودیت کرد. حضور جهاد اسلامی و حماس موجب شد انتفاضهای که با دستان خالی از 8 دسامبر 1987 آغاز شده بود 6 سال به طول انجامید. این انتفاضه بود که صهیونیستها را مجبور کرد به سمت مذاکره با ساف گام بردارند.
صهیونیستها که از زمان اشغال فلسطین به هر جنایتی دست زده بودند با وجود گروههایی چون الفتح، الصاعقه و سپتامبر سیاه که اقدام به مبارزه مسلحانه کرده بودند- توانسته بودند علاوه بر سرکوب این گروههای مسلح، به جنایات و اشغالگریهای خود ادامه دهند. اما انتفاضه سنگ که تحت تأثیر جنبشهای مقاومتی اسلامی به وجود آمده بود آنها را مجبور کرد به مذاکره با ساف پناه ببرند.
انتفاضه مسجدالاقصی، مقدمه مقاومت مسلحانه
انتفاضه دوم که در سال 2000 و با ورود شارون به مسجدالاقصی کلید خورد نقطه آغاز اقدمات مسلحانه در داخل فلسطین شد. فلسطینیها که در انتفاضه سنگ به جنگ دشمن رفته بودند با پیشرفت گروههای مقاومتی، مقابله با سلاح را تجربه کردند. این بار مردم فلسطین با کمک گروههای مقاومتی سلاح در دست گرفتند و وحشت را به جان صهیونیستها انداختند. تحت تأثیر گروههای مقاومتی، بسیاری از نیروهای امنیتی حکومت خودگردان که توسط آمریکاییها آموزش دیده بودند با سلاح های خود به جنگ صهیونیستها رفتند.
این تجربه جدید علاوه بر ترسی که به جان صهیونیستها انداخت، اعتماد به نفسِ توانایی مبارزه مسلحانه را به جوانان فلسطینی داد. ضمن اینکه شور پیوستن به گروههای مقاومتی در جوانان فلسطینی را به شدت شعله ور کرد و بسیاری از گروههای که حتی داعیه اسلامی بودند نداشتند را نیز به میدان مبارزه مسلحانه آورد و گروههای چپگرایی بین دو انتفاضه ظهور کردند که برای گرفتن حقوق فلسطینیها سلاح در دست گرفته بودند. نکته مهمتر این بود که اندیشه خروج رژیم صهیونیستی از نوار غزه توسط شارون در سال 2002 و تحت تأثیر انتفاضه دوم شکل گرفت.
اخراج صهیونیستها از نوار غزه
انتفاضه دوم مقاومت اسلامی را عملاً وارد فاز مسلحانه کرد. این ورود به گونهای بود که موجب شد تمام فلسطینیان به سمت مسلح شدن پیش بروند. در نوار غزه بیشتر جوانان به گروههای مقاومت پیوستند و بیشتر خانوادهها مسلح شدند. علقه خانوادهها به مقاومت و امیدی که در آنها ایجاد کرده بود کار را بر صهیونیستها مشکل کرد.
آرییل شارون، قصاب صبرا و شتیلا که در این دوره نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود و ورود او به مسجدالاقصی، آتش انتفاضه را روشن کرده بود، آوریل 2004 طرحی را با عنوان «طرح قطع ارتباط یک جانبه»- که دسامبر 2003 به طور شفاهی اعلام کرده بود- به کنست رژیم صهیونیستی ارائه کرد. این طرح قصد خروج کامل نیروهای ارتش رژیم صهیونیستی وشهرک نشینان صهیونیست از نوار غزه و خالی کردن تمامی پادگانهای نظامی و شهرکهای صهیونیست نشین این منطقه و بخش کوچکی از شمال کرانه باختری را داشت. طرح مذکور پس از قریب یک سال، در فوریه 2005 و پس از شور سوم کنست، با توافقی ضعیف و بسیار شکننده به تصویب رسید.
15 آگوست 2005 شارون طرح را اجرایی کرد و 21 شهرک صهیونیست نشین نوار غزه و4 شهرک شمال کرانه باختری را تخلیه کرد. 8692 شهرک نشین از نوار غزه خارج شدند. 582 شهرک نشین نیز 4 شهرک شمال کرانه باختری را ترک کردند. تخلیه برخی شهرکها با مقاومت ساکنان آن همراه بود. از سویی در کل جامعه صهیونیستها اعتراضات وسیعی علیه شارون و این اقدام وی صورت گرفت. به ویژه اینکه شارون حاضر نشده بود این قضیه را به رفراندوم بگذارد و با توافقی شکننده در کنست تصویب کرده بود. 15 سپتامبر 2005، نظامیان رژیم صهیونیستی، شهرک نشینانی را که مقاومت می کردند به زور و با توسل به خشونت از شهرکها خارج کردند و نوار غزه برای همیشه از لوث صهیونیستها پاک شد. فلسطینیان در نوار غزه جشن گرفتند و تمامی آنچه از شهرک نشینان باقی مانده بود را به آتش کشیدند.
در مقابل صهیونیستها با طرح شارون اقدام به ساخت دیوار حائل در کرانه باختری کردند. این اقدام هم از ترس سرایت مقاومت نوار غزه به کرانه باختری بود و خود یک موفقیت مقاومت محسوب میشود که در این واقعه نهفته شده بود.
نکته قابل توجه در خصوص اخراج صهیونیست ها از نوار غزه این بود که این مسئله پس از اخراج صهیونیستها از جنوب لبنان در سال 2000 اتفاق افتاده بود. موفقیتی که توسط مقاومت لبنان رقم خورده بود و حالا به فلسطین هم رسیده بود.
مقاومت اسلامی فلسطین که تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران و تفکرات انقلابی حضرت امام خمینی (ره) علیه شکل گرفت، روند رو به جلوی حرکت صهیونیستها را از همان بدو تأسیس متوقف کرد و با دو انتفاضه روح جدیدی را در فلسطین ایجاد کرد و پس از یک دوره 31 ساله ناموفق در بیرون راندن صهیونیستها از فلسطین، موجب ایجاد روح امید در ملت فلسطین برای آزادی سرزمین شان شد. دو انتفاضهای که در سال های 1987 و 2000 میلادی به وجود آمدند دستاورد این امید و دمیده شدن روح جدید مقابله با صهیونیزم در کالبد ملت فلسطین بود. حاصل انتفاضه دوم اخراج صهیونیستها از نوار غزه در سال 2005 بود مسئلهای که در جامعه یهودیان فلسطین اشغالی هم قابل پذیرش نبود به تلخی از سوی تصمیم گیران رژیم صهیونیستی با توسل به زور و خشونت اجرایی شد چرا که چارهای جز تسلیم در برابر مقاومت نداشتند. از سوی دیگر آنها را مجبور کرد برای اینکه این پروژه در کرانه باختری تکرار نشود دور خود دیوار بزرگی بکشند. این آغاز پر قدرت- که در پی پیروزی مقاومت لبنان در سال 2000 و اخراج صهیونیستها از جنوب لبنان رقم خورد- شروع فرآیندی بود که در ادامه موفقیتهای بیشتری را رقم زد و صهیونیستها را بیش از پیش مستأصل کرد و همه اینها این مسئله را اثبات کرد که صهیونیستها فقط زبان مقاومت را میفهمند و گوش شان به هیچ زبان دیگری شنوا نیست.
انتهای پیام/
دیدگاه شما