به گزارش پایگاه خبری جهادپرس،خبرهایی از ووهان چین را میشنیدیم و گمان نمیکردیم روزی برسد که یک ناشناخته عجیب، اینگونه حال جهان را دگرگون کند.
در تکاپوی مراسم مرسوم آخر سال بودیم و میخواستیم ۹۸ را به خیر و نیکی بدرقه تقویم تاریخ زندگیمان کنیم اما در نخستین روزهای اسفند ۹۸ زمزمههایی شنیده شد از بروز علائم covid-19 در قم عزیزمان.
گاهی با خود میگویم شاید اگر در همان نخستین روزها کمی جدیتر با این بیماری برخورد میکردیم الان مجبور نبودیم داغ هزاران نفر از هموطنانمان را به دل بکشیم و فریاد بزنیم: «ای سال الهی که برنگردی»، چه میدانم، شاید درست نباشد اما چیزی است که در ذهنم میگذرد.
سال به آخر رسیده و در خیابانهای خلوت شهر سبزهها بیطراوت و سر به زیر راهی خانههایی شدند که باید قرنطینه میشدند، مردم از پشت پنجرهها خیره به آسمان آبی، شاید در جستجوی بهار روزها را میگذراندند.
مدرسهها، دانشگاهها، نمایشخانهها و سینماها سوت و کور شدند؛ فرزندانمان لذت تعطیلی آخر سال مدرسه، همراه با شور و شوق رسیدن نوروز را درک نکردند، پنجشنبه آخر سال شد و کسی به فاتحه مادر و عزیزانش نرفت، روز پدر رسید و نشد دست پدرانمان را ببوسیم، حرم خلوت شد زائران امام غریبمان دست به سینه مجبور شدند از محوطه بیرونی حرمش زیارتنامه بخواندند، چون دیگر قرنطینه جدی شد.
به نیت سلامتی عزیزانمان از هم دور شدیم اما میدیدیم عدهای هنوز به خودشان نیامدهاند! خبرهایی از احتکار دستکش، ماسک و مواد ضدعفونیکننده هم شنیدیم و خیلیها هم در جستجوی یک ماسک برای محافظت از پارههای تنشان تا کمی دلهایشان آرام بگیرد.
شاهد فیلم مهمانیهای برخی از مردم در شبکههای مجازی آن هم در ایام قرنطینه بودیم و میگفتیم چرا به خود نیامدهاند مگر این بیماری نیست که هر روز جان صدها نفر از مردم کشورمان را نشانه میگیرد؟!
آمار قربانیان کرونا هر روز بیشتر میشد و دلمان خونتر، دل بسیاری از مردم برای کادر درمانی میتپید که با چه خطراتی مواجه شدهاند و آنها هم در جواب همواره لبخند برلب داشتند و قول بازگرداندن سلامتی به ایران عزیزمان...
خبر شهادت یکی از مدافعان سلامت برای نخسین بار، دلمان را به درد آورد؛ روزها گذشت و شاهد از دست دادن برخی از این جان برکفان شدیم و چشمهایمان گریان و تر؛ آخر چگونه باید بدرقه میکردیم سالی را که برای ایران پر از غم بود و چگونه باید امیدوار میبودیم به سال جدید؟!
در این هیاهو ایران به پا خواست برای ایران! این شد که مدافعان سلامت وطن را در هر لباسی میتوانستی ببینی؛ از زنانی که به دوخت و دوز ماسک مشغول شدند و دخترکانی که میان مردم ماسکها را فقط با ذکر یک «صلوات» توزیع کردند.
میان مردم ما پسرانی پمپ به دست آماده برای ضدعفونی کردن شهر در تاریکی شب بودند و تو گمان میکردی که تاریخ تکرار میشود! با صدای شلیک گلوله، خمپاره، موشک و ...
مادران با دستان خود سربند «یا زهرا» را به پیشانی سروهای بلند قامتشان میبستند، تا آنها را به جنگ با دشمن راهی شان کنند و امروز حقیقتا تاریخ در دفتر خاطرات «ایران قهرمان» تکرار میشود.
حالا دوباره صحنه، صحنه حماسه است و ایثار و از خود گذشتگی اما این بار در لباس سفید....
من یک ماما هستم با دستانی سبز و لباسی سفید! پر از شوق زندگی و صاحب اولین نگاه یک نوزاد! من پیامبر لبخندم و این روزها باید لبخند بزنم برای رعایت حال بیمارانم! باید صبور باشم به خاطر بیمارانم و باید خسته نشوم.
با همه وجود عاشق حرفهام هستم و با تمام توان در اختیار سلامت مادر و نوزاد قدم برمیدارم؛ حرفهام ویژه است، هر چند شاید آن را ویژه ندانند اما ویژه از این منظر که با دو مخلوق سر و کار دارم «نوزاد»، آن موجود ناشناخته که تنها با صدای قلبش از احوالاتش باخبر میشوم و «مادر» که قشر حساس و ریشه تنومند خانواده است.
من یک ماما هستم و تو شاید ندانی در یک شیفت کاری چه دردهایی را تاب میآورم، از یک سو باید گوش شوم برای شنیدن نگرانیهای یک مادر؛ و از سوی دیگر باید بشنوم فریادهایش را؛ باید تحمل کنم فشارهای وارده بر دستانم را، وقتی که درد زایمان امان مادر بیمارم را بریده و جز انگشتانم تکیهگاه دیگری ندارد.
من یک ماما هستم روزانه با زنانی سروکار دارم که شاید سالهاست حسرت مادرشدن در دلهایشان ریشه دوانیده و هنوز لذت مادر شدن را نچشیدهاند مادرانی که جنینهایشان برخلاف بقیه فریز شدند و قلبشان در آزمایشگاه ناباروری میتپد.
من یک ماما هستم و با تمام نگرانیهای این روزهایم، بیمارم را که برای انتقال جنین روی تخت دراز کشیده را به آرامش دعوت میکنم. شاید هیچ کس به اندازه من از «positive» شدن ( آزمایش بارداری ) بیمارش اینقدر خوشحال نشود!
حالا امروز و در شرایط خاص جامعه که پدر مهربان ایران، امر نموده به فرزندآوری بیشتر و در حوزه بهداشت و درمان سیاستهای افزایش جمعیت پیش گرفته شده و در حالی که من و همکارانم تمامقد برای اجرای این فرمان آمادهایم و تمام تلاشمان را در جهت بهبود کیفیت زایمان و انجام زایمان فیزیولوژیک به کار گرفتهایم چه کسی پاسخگوی امکانات ویژه آن است؟!
با همه اینها باید تحمل کنم ناعدالتیها را و دم برنیاورم! باید حرفی از سختی کار نزنم که در دایره لغات حرفهام سختی کار عادلانه برای یک ماما تعریف نشده است. از استانداردها صحبت نکنم و برخلاف آنها از قانون چند تخت یک ماما تبعیت کنم و در این بین بدانم که هر اشتباهی هرچند سهوی در دادگاههای نظام پزشکی گناهی است نابخشودنی! که فقط گریبانگیر من خواهد شد نه پزشک مقیم و نه هیچ کس دیگر!
سختی شغل من کجا مشخص میشود وقتی که نه تنها وقت، بلکه حقی هم برای گله و شکایت ندارم! در کدام رسانه از من و همکارانم صحبت میشود؟! چه کسی میداند روبرو شدن با مادر ناقل کرونا، دست به دستش دادن و نفس کشیدن در هوایش، گرفتن نوزادش و در تماس بودن با ترشحاتش یعنی چه؟!
در کدام تریبون حق صحبت به من داده میشود؟، چرا کسی از اشکهایم به خاطر ترس از انتقال بیماری به فرزندانم صحبت نمیکند و کدام دوربین رد شیلد و ماسک و عینک را روی صورت ما ثبت خواهد کرد؟! کدام پروتکلی وظایف شغلی مرا مشخص خواهد کرد؟! چه کسی میداند که مامایی فقط زایمان نیست؟! چرا زنان سرزمینم از تواناییهایم آگاهی ندارند و چرا مطب شلوغ پزشک متخصص را به مشاورههای خصوصیام ترجیح میدهند و چرا هیچکس نمیداند شلوغی مطب و ازدحام بیمار خود ممکن است باعث اشتباه و خطا حتی از طرف پزشک هم بشود؟!
و امسال 16 اردیبهشت، روز ماما با سالهای دیگر فرق میکند، امروز محتاجم به کمکهای شما برای ادامه راه و امروز که آزمون بزرگی است برای قلبهایمان.
دعایمان کنید که سخت نیازمندیم.
یک مامای مرکز ناباروری همدان
انتهای پیام/
دیدگاه شما