به گزارش پایگاه خبری جهادپرس،در دورهای که تبلیغات گسترده و گمراهکننده غرب و غربیها در اصول و فروع زندگی، کشورهای اسلامی را تهدید به زوال و نابودی میکند و ماهیت و هستی زندگی معنوی و سپس موجودیت مادی آنان را با استفاده از رسانهها و تولید محتواهای مبتذل خود به بازیچه میگیرد باید باور کنیم این اقدامات آنان به مرور زمان و آرام آرام پایه و ارکان عزت و سعادت جوامع اسلامی را موریانهصفت از درون میخورد و قبح خیلی از گناهان و فساد خصوصا رابطه بین زن و مرد نامحرم را میشکند تا آنجا که آثار سقوط در انحلال روابط اجتماعی و ضعف ضوابط اخلاقی و سستی پیوند خانوادگی و کمرنگ شدن موضوع مهمی چون ازدواج آشکارا به چشم میآید و ازدواجهای خارج از عرف و شرع چون ازدواج سفید، عشقهای مثلثی و... شکل میگیرد، این اتفاقات چنان آرام حاصل میشود که نمیدانیم از کجا و چگونه بوده است؟!
اما در این مسیر پرفراز و نشیب که شاهد سقوط و انحطاط عدهای هستیم باید نیز باور کنیم که تنها راه چاره و رهایی، تجدید حیات اسلامی و احیای آداب و سنن مذهبی در ارکان زندگیمان است، درد بشر همیشه در طول تاریخ بشریت یک چیز بوده و درمان هم یک چیز؛ درد، انحراف از فطرت پاکی بوده که خدا به بشر داده و درمان هم بازگشت به همان فطرت پاک و مطهر.
قطعا ازدواج و احیای این سنت الهی به شکلی درست و ساده یکی از آن راههای مهم و کلیدی نه تنها در همه جوامع بلکه شاهکلید طلایی برای تجدید حیات اسلامی کشور ما و برگشتن به همان فطرت پاک است که خداوند در سوره روم میفرماید: « یکی از نشانههای خداوند این است که از جنس شما برایتان همسر آفرید تا موجب آرامشتان باشد و بین شما الفت و مهربانی قرار داد»
از این رو روز ازدواج امام علی(ع) با دخت پیامبر، حضرت زهرا (س) که «روز ازدواج» نامگذاری شده، بهانهای خوبی است که همه ما به مسئله ازدواج و اما و اگرهایی که این روزها برای آن وجود دارد بیشتر تأمل کنیم و در هر پست و سمت و شغل و جایگاه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هستیم برای تسهیل این امر الهی قدمی برداریم.
این مقدمه کوتاه تنها برای نشان دادن اهمیت ازدواج و رابطه آن با سلامت جامعه بود و در این گزارش قصد نداریم به اما و اگرهای ازدواج بپردازیم و یا دنبال مقصر و سرشکستن باشیم.
در این گزارش میخواهیم از زاویه و نگاهی دیگر به قضیه ازدواج در این روزهای کرونایی بپردازیم، روزهایی که برای همه سخت شده و همه امید داشتیم با آمدن تابستان همه چیز تمام شود و بتوانیم با خیال راحت در مهمانیها و جشنهای عروسی شرکت کنیم و خاطرات خوشی را در کنار اقوام و دوستان خود رقم بزنیم اما گویا کرونا چیزی دیگر را برای ما رقم زده است.
هرچند این روزها اگر برای همه سخت میگذرد برای دختر و پسری که مدتهاست منتظر تاریخ ازدواجشان و رفتن زیر یک سقف هستند، خیلی سختتر است. دختر و پسری که پوشیدن لباس عروس و دامادی و تزیین ماشین و گرفتن یک جشن با حضور همه اقوام بخشی از آرزوهای ازدواجشان است و بارها آن را در ذهن خود طراحی و پردازش کردهاند اما وجود یک ویروس همه آن نقشهها را نقش بر آب کرد و شاید یک حسرت در دل آنها و خانوادههایشان ماندگار.
اما در این روزهای پر از ترس و واهمه از اطرافیان و دوستان میشنیدم که هستند جوانانی که بدون هیچ مراسم و تشریفاتی و خیلی ساده به خانه بخت رفتهاند و نگذاشتهاند ویروس کرونا برای آنها تصمیم بگیرد و شروع زندگی مشترکشان را مدیریت کند.
به دنبال این عروس و دامادها بودم که به «آرزو» و «مرتضی» از دوستان دور خانوادگی رسیدم، عروس و دامادی که بدون هیچ مراسم و تشریفاتی سر خانه و زندگی خود رفتهاند، به آرزو زنگ زدم و بعد از سلام و احوالپرسی و تبریک زندگی مشترکشان، پرسیدم خیلی سخت بود که آن همه رویا را کنار بگذاری و به خانه بخت بروی؟
کمی مکث کرد و گفت: اولش برای هر دوی ما خیلی سخت بود چون یک سال عقد بودیم و قرار بود که برای عید نوروز عروسی مفصلی بگیریم و سر خانه و زندگی خودمان برویم حتی خانهمان را اجاره کرده بودیم و هر روز میرفتیم بخشی از وسایل خانه و جهیزیه را در خانه خودمان میچیدیم؛ وقتی کرونا اوج گرفت و همه جا تعطیل و قرنطینه شد و ما دیگر نمیتوانستیم مراسمی بگیریم یک شب تمام گریه کردم که چرا باید این اتفاق بیافتد؛ بعد به دلمان صابون زدیم که تا یک مدتی بعد از عید این بیماری تمام میشود اما خبرها حکایت از چیز دیگری داشت و هر روز وضع وخیمتر شد.
خانواده هر دوی ما هیچ حرفی نمیزدند چون آنها هم دوست نداشتند ما بدون مراسمی از آنها جدا شویم و زندگی خود را شروع کنیم تا اینکه یک روز من و همسرم تصمیم گرفتیم بعد از ماه رمضان خیلی ساده و با چمدان شخصیمان به خانه خودمان برویم انگار که به مسافرت میرویم چون داشتیم پول اجاره خانه را میدادیم بدون اینکه در آن ساکن باشیم. بعد موضوع را با خانوادههایمان مطرح کردیم، آنها اول از ما خواستند که کمی دیگر صبر کنیم تا جو آرام شود اما ما با دلایل خودمان آنها را قانع کردیم و قرار شد وقتی شرایط آرام و مناسب بود مراسمی کوچک با حضور اقوام بگیریم.
البته این را هم بگویم که آن جدا شدن و رد شدن از زیر قرآن و خداحافظی از پدر و مادرم برای رفتن به خانه خودم خیلی لحظه سخت و دلگیری بود و مادرم دایم اشکهایش را پاک میکرد؛ اما من و مرتضی مصمم بودیم و این شد شروع زندگی دونفرهمان...
وقتی وارد خانه خودمان شدیم همه غمها را پشت در گذاشتیم و من از همان روز اول شدم خانم خانه و مرتضی هم شد آقای خانه و الان نزدیک دو ماه میشود که سر خانه و زندگی خودمان هستیم و خیلی خوشحالم که این تصمیم را گرفتیم چون الان زندگی هر دوی ما برنامه و نظم دارد و به همه امور زندگیمان در کنار هم میرسیم و از کنار هم بودن لذت میبریم.
کرونا خیر شد که ما زیر بار قرض عروسی نرویم
وقتی در مورد صرفهجویی در هزینهها و ریختوپاشهای عروسی با هم صحبت کردیم، آرزو به من گفت: یک روز با مرتضی برآورد قیمت کردیم که اگر با این شرایط گرانی و تورم عروسی میگرفتیم قشنگ بالای ۱۰۰ میلیون باید خرج میکردیم که برای خانواده هر دوی ما که کارمند بودند سنگین بود. بعد با خنده میگوید شاید این کرونا خیری بود برای ما که بدون قرض و خرج اضافی سر خانه و زندگیمان بیاییم.
بعد به یاد دوستم سمانه افتادم؛ از خیلی قبل قرار بود خواهرش همین روزهای مبارک ذیالحجه عروس شود، به او زنگ زدم که ببینم در این شرایط کرونایی آیا همچنان این قرار پابرجاست؟.
بعد از چند بوق در حالی که نفس نفس میزد جواب داد، بعد از سلام و احوالپرسی بحث را به قرار عروسی خواهرش کشاندم و در این مورد پرسیدم که گفت: باور کن من و مامانم و مادرشوهر مهسا نمیدانیم که کی شب میشود و کی روز از بس کار داریم تا خانه این دو کبوتر عاشق را ردیف کنیم و این خواهر ته تغاری را بفرستیم خانه بخت، هیچ وقت فکر نمیکردیم که این مهسای ما با این همه ناز تصمیم بگیرد بدون هیچ مراسمی برود سر زندگیاش، مهسا مدتهاست دنبال مدل لباس عروس، تزیین ماشین عروس، دسته گل، آتلیه برای عکاسی و ... است اما وقتی سر و کله کرونا پیدا شد دچار یک سردرگمی و شاید افسردگی شد. ما به او میگفتیم تا تابستان و گرما کرونا تمام است ولی خبرها چیز دیگری بود.
بدون مراسم و رفتن به خانه بخت عاقلانهترین تصمیم بود
خانوادهها هرگز اصرار نکردند که آنها طبق همان تاریخ قبلی یعنی عید قربان به خانه بخت بروند تا اینکه مهسا یک روز به ما گفت که من و آرش میخواهیم سر همان قرار قبلیمان که عید قربان است خیلی ساده و تنها با حضور دو خانواده زندگی به خانه خودمان برویم، معلوم نیست این بیماری تا کی میخواهد باشد و ما نمیتوانیم این طور پا در هوا بمانیم. هر چند همه خیلی تعجب کردیم اما دیدیم که این عاقلانهترین تصمیم در زندگی دو نفری آنهاست و ما هم قول دادیم که همه چیز را برای شروع زندگی مشترکشان مهیا کنیم.
البته خانواده ما و خانواده آرش هم به خاطر شرایط کرونا و تعطیلیها خیلی کارها را برای فرستادن این دو نفر سر خانه و زندگیشان به عقب انداخته بودیم و شایدم دلسرد شده بودیم ولی با حرف و تصمیم این دو نفر مثل اسفند روی آتش شدیم و یک ماه درگیر بازسازی و مرتب کردن خانهشان که طبقه بالای خانه پدرشوهرش است و خرید وسیله هستیم.
بعد سمانه از گرانی وسایل و کمبود آنها در بازار گلایه کرد و گفت واقعا دولت و مسوولان بحث ازدواج را جدی نمیگیرند. خانواده ما و آرش مشکل مالی آنچنانی نداشتند اما خدا به فریاد زوجهایی برسد که میخواهند در این شرایط اقتصادی و با دست و جیب خالی و بدون پشتوانه و تنها با وام ازدواج زندگی خود را شروع کنند.
تصمیم گرفتم تماسی هم با یکی دیگر از این عروسهای روزهای کرونایی که دختر دوست مادرم بود بگیرم، عروس خانمی که یک ماه است بدون هیچ تشریفاتی به خانه بخت رفته، به او زنگ زدم و بعد از گپ و گفت مرسوم گفتم میخواهم گزارشی در مورد ازدواج های روزهای کرونایی تهیه کنم، گفت: بالاخره من هم شدم سوژه تو.
شکوفه گفت: حقیقتش من خیلی مایل نبودم که الان عروسی بگیرم و دلم میخواست یک عروسی مفصل مثل همه دخترهای فامیل داشته باشم و لباس عروس بپوشم اما گویا تقدیر چیز دیگری را برای من و سعید رقم زده بود.
سعید شغلش طوری است که باید زیاد به مأموریت برود و دائم ناراحت از این بود که وقتی از مأموریت برمیگردد نمیداند باید خانه خودشان باشد یا خانه ما و در کل هر دوی ما یک زندگی بینظم و فشلی داشتیم. وقتی هم کرونا و قرنطینه پیش آمد، همه چیز برای ما شد یک کلاف سردرگم.
قرار عروسی ما ماه رجب بود ولی به خاطر کرونا به تعویق افتاد؛ ما تصور میکردیم به این زودی همه چیز عادی میشود ولی دریغ... تا اینکه سعید از من خواست بدون هیچ تشریفات و مراسمی زندگی مشترکمان را شروع کنیم و توانست با دلیلهاش مرا هم قانع کند. ابتدا کمی مقاومت کردم اما سعید یک حرف به من زد: «خودت میدونی حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) چه جوری زندگی رو شروع کردند داستان عروسی اونها رو بارها شنیدی پس اگر ما شیعه هستیم و پیرو اونها الان وقتشه»؛ این حرفش یک جوری دلم را لرزاند، وقتی خوب به حرفهایش فکر کردم دیدم درست میگفت و بعد موضوع را با خانوادهها مطرح کردیم. مادرم چون توقعات و آرزوهای من را میدانست گفت: «همینطوری هم که نمیشه، دختر من باید با لباس عروس از خونه پدرش بیرون بره»، یک لباس عروس کرایه کردم، آرایشگاه رفتم و بعد به باغ یکی از دوستان پدرم رفتیم و برادرم شد عکاس ما و همه عکسهای یادگاری را گرفتیم و یک شام دورهمی با حضور دو خانواده که همه ما روی هم ۱۰ نفر هم نمیشدیم یک شب خاطرهانگیز رو رقم زدیم و بعد ما راهی خانه خودمان شدیم.
به او گفتم خوب پس یک کار غیرممکن در ذهنت ممکن شد؛ شکوفه جواب داد: بله به همین راحتی؛ شاید این یک تصمیم بزرگ و مهم در زندگی من و سعید بود که به نظرم خیلی خوب از عهدهاش برآمدیم. همیشه فکر میکردم که وقتی از ازدواج آسان صحبت میکنند چقدر نشدنیه، چون ما یک خانواده پرجمعیت و کمی تشریفاتی هستیم که این جور مراسمها را سخت و محکم میگیریم و همه دخترهای فامیل ما خیلی مفصل و با به جا آوردن همه رسم و رسومها سر خانه و زندگیشان رفتهاند و در ذهن من همیشه این بود که مگه میشه همین طور بدون مراسم و سر و صدایی و حضور قوم و خویشی عروسی گرفت که کرونا به من ثابت کنه بله میشه به همین سادگی.
بعد برایم از سختیهای روزهای خرید جهیزیه و اجاره کردن خانه گفت و ادامه داد: سختی تصمیم برای برگزاری یک ازدواج ساده و خودمانی در مقابل مشکلات اجاره خانه و خرید وسایلی که هنوز نخریده بودیم مثل یک قطره در مقابل دریا بود.
هر روز صبح با پدر یا پدرشوهرم و بعدازظهر با سعید از این بنگاه به آن بنگاه میرفتیم و آخر شب هم من سایت دیوار را زیر و رو میکردم ولی قیمت خانهها با پولی که کنار گذاشته بودیم همخوانی نداشت؛ تا اینکه مادربزرگ سعید پیشنهاد داد برای مدتی برویم طبقه پایین خانه او که یک واحد نقلی و جمع و جور بود زندگی کنیم و پولهایمان را برای خرید خانه پسانداز کنیم. البته خانه نیاز به تعمیر و رنگ و... داشت که پدر من و سعید و برادرم دست به دست هم یک هفتهای همه چیز را ردیف کردند و یک خانه شیک و تمیز تحویل ما دادند.
خدا را در سادگی آغاز زندگی مشترکمان دیدم
پدر من و پدر سعید هم پولهایی که قرار بود برای عروسی ما و اجاره کردن خانه هزینه کنند به ما دادند، ما هم این پولها را با پساندازهای خودمان در بانک مسکن گذاشتیم تا بتوانیم بعد از مدتی وام خانه اولی بگیریم و شایدم هم زود خانه بخریم.
سپس ادامه داد: الان از کاری که کردیم راضیام و خدا در اجرا این تصمیم و شروع این زندگی ساده به ما خیلی کمک کرد، من واقعا خدا را در این سادگی آغاز زندگی مشترکمان دیدم و ازش ممنونم.
این صحبتها نشان داد چه کرونا باشد چه نباشد زندگی همه ما جریان دارد و مسیر خود را طی میکند حال این ما هستیم که با تفکر و تصمیم و حس درست و یا غلط خود به آن رنگ و بویی خوش و یا ناخوش میبخشیم حتی اگر آن تصمیم شروع زندگی مشترک باشد، پس دختران و پسران دم بخت ما سخت نگیرند و آغاز کردن در عین سادگی را از صمیم قلب بپذیرند که در آن هم خیر است و هم برکت و به این شروع ساده اما باشکوه لبخندی از ته دل بزنند که خداوند ضامن و پشتوانه این زندگی است.
اما در این میان چقدر خوب میشد که برای راه افتادن این ازدواجهای مبارک و آغاز زندگی میلیونها دختر و پسر مشتاق یکی شدن، مسولان هم لبخندی صادقانه میزدند و کمر همت میبستند و این آشفته بازار را کمی آرام میکردند و راه و چارهای جلوی پای جوانان میگذاشتند و از دغدغههای مالی و روحی آنها کم میکردند و این سنت رسول خدا را در جامعه ما رنگ و بویی پررنگتر و خوشعطرتر از اینی که هست میبخشیدند، آخر اگر مشکلات ازدواج یکی پس از دیگری رفع شود نه دیگر خبری از فساد است و نه مشکل کاهش جمعیت.
منبع:فارس
انتهای پیام/
دیدگاه شما