1. بهمن 1396 - 7:15   |   کد مطلب: 6316
هفته گذشته اتفاقی در کشورمان رخ داد که از دید برخی رسانه ها مغفول ماند و آن تجلیل رییس جمهور از سید جواد طباطبایی به عنوان متفکر علوم انسانی بود؛ سال گذشته نیز به بهانه رونمایی از کتاب «فیلسوف سیاست» در خانه اندیشمندان علوم انسانی با حضور عباس آخوندی از این شخصیت تجلیل به عمل آمد.

به گزارش پایگاه خبری جهادپرس، هفته گذشته اتفاقی در کشورمان رخ داد که از دید برخی رسانه ها مغفول ماند و آن تجلیل رییس جمهور از سید جواد طباطبایی به عنوان متفکر علوم انسانی بود؛ سال گذشته نیز به بهانه رونمایی از کتاب «فیلسوف سیاست»  در خانه اندیشمندان علوم انسانی  با حضور عباس آخوندی از این شخصیت تجلیل به عمل آمد. تکرار رخدادهای اینچنینی در دولت آقای روحانی محصول تفکری  است که در مسیر تخریب بنیان های دینی و حتی ملی گام برمی دارد.  این مساله به قدری اهمیت دارد که رییس جمهور بایستی در کسوت فردی روحانی که خود را حقوق دان نیز میداند به آن پاسخ دهد. یادداشت پیش رو ابعادی از این مساله را پیش روی خواننده قرار میدهد...

 

سید جواد طباطبایی همان طور که در رساله دکتری اش اشاره کرده، متأثر از اندیشه هگل است که می گوید: «در شرق یک تن آزاد است و آسیا را تمدن آغازها می داند و بر ناممکن بودن بازگشت به دوران قدیم ( طلوع اندیشه ) و نهادهای اجتماعی - سیاسی آن اشاره دارد و معتقد است میان جهان قدیم و جدید گسستگی مهمی ایجاد شده است و تنها رویکرد به تاریخ را بر مبنای اندیشه تجدد مقدر می داند.»

 

از این رو  طباطبایی از اوایل دهه هفتاد خورشیدی با تاثیر گرفتن از اندیشه های هگل و  با نوشتن کتاب ‎های «ابن خلدون و علوم اجتماعی» و «زوال اندیشه سیاسی در ایران»، به صراحت از زوال و انحطاط تاریخی در فرهنگ اسلامی سخن گفت. از نظر او اندیشه های قدیم به تنهایی به پرسش های زمانه ی ما پاسخ نمی دهد،  چون به شدت متصلب است.

 

طباطبایی همچنین پیوند شریعت اسلامی با  فلسفه اسلامی  واتحاد عرفان اسلامی با فلسفه اسلامی را مهمترین دلیل و نقطه عطف  انحطاط ایران و زوال فلسفه سیاسی اسلامی میداند و معتقد است که زوال اندیشه و تصلب سنت با گذشت زمان وضعیتی را ایجاد کرد که ایران زمین از بن بستی به بن بستی دیگر رانده شد.

 

 او روشنفکری گذشته و حال ایرانی را متهم به ایدئولوژیک‌ بودن و دست‌اندازی به قدرت کرد و تنها خود را از دایره اتهام بیرون گذاشت و پروژه‌اش را ترکیبی از روشنفکری و غیرروشنفکری دانست که هیچ جایگاهی در تقویت قدرت سیاسی ندارد!

 

طباطبایی  را  از جهاتی میتوان ادامه دهنده خط و مشی احمد کسروی دانست؛ فردی که با استناد به چند روستای تات‌نشین در آذربایجان؛ تمام هویت ترکی این منطقه را زیر سوال برد که البته تفکرات خود را تنها به ترک‌ستیزی محدود نکرد بلکه اسلام‌ستیزی را نیز به آنان افزود. همچنانکه امروز تفکرات کسروی در قالب شعار  “تاریخ پاک و ایرانشهری”  توسط این فرد مطرح میشود.  در حقیقت اندیشه ایرانشهری را میتوان شالوده تفکرات سید جواد طباطبایی دانست که نظریهٴ «شاهی آرمانی» بنیادی ترین عنصر  آن  است . در اندیشهٴ سیاسی ایرانشهری شاه برگزیدهٴ خدا، خلیفه و ظلّ اوست. اندیشه سیاسی ایرانشهری، به نظر طباطبائی، اندیشهٴ محض نیست، بلکه تحقق عینی نیز پیدا کرده است. زمان عینیت یافتن آن، ایران باستان، به ویژه ایران عصر هخامنشیان بوده است . نکته قابل تامل این است که وی اندیشهٴ سیاسی ایرانشهری و وضعیت تاریخی هماهنگ با آن را نه تنها از دایرهٴ نقد خارج می‌کند، بلکه طرح آن اندیشه و وضعیت را با چنان عباراتی ترسیم می‌کند که گوئی سخن از فضیلت‌هایی می‌گوید که تنها با ترک آنها  زوال و انحطاط آغاز شده است!

 

اگرچه هدف نویسنده نقد اندیشه های طباطبایی نیست، اما به طور کلی میتوان گفت نظرات وی حکایت از یک نوع خلاء، بن بست و کمبود ... دارد.  خلائی که حاصل ترجمه سطحی نظرات اندیشمندان غربی ، عدم شناخت اسلام و نظریات اسلامی، تمدن اسلامی،  حکومت اسلامی  و عدم شناخت نسبت میان ایران و اسلام است. 

با این وجود چندی پیش از فردی تجلیل شد که تفکراتش در نقطه مقابل تفکرات و اندیشه سیاسی اسلام ناب محمدی و بنیانگذار انقلاب اسلامی قرار دارد! امام خمینی به عنوان رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی؛ قیام و نهضت اسلامی خویش را با احیای اندیشه سیاسی اسلام به ویژه احیای تئوری حکومتی اسلام آغاز کرد و ابتکار ایشان نیز در طراحی جمهوری اسلامی ایران تلفیقی از فقاهت، فلسفه، سیاست، عرفان و دیانت بود؛ حال اینکه این فرد تفکر معمار بزرگ انقلاب را نقطه زوال و انحطاط ایران می داند!

 

نکته قابل توجه اما  همزمانی تجلیل از این فرد با اغتشاشات اخیر است. وقتی جریان ضد انقلاب و برانداز در خیابان شعار احیای سلطنت و جمهوری ایرانی را سر می دهد  و هم زمان فردی که در نقاب علم؛ عدم پیوند شریعت و حکومت  را تئوریزه کرده ؛ از سوی ریس جمهور مورد تشویق قرار می گیرد؛ پیداست که این دو قضیه با برنامه ریزی در موازات یکدیگر طرح ریزی و اجرا شده اند. ظاهرا ناکار آمدی تکنوکراتها در اداره کشور در ادوار مختلف، این توهم را در برخی ایجاد کرده است که ایران اسلامی باید با مدل هایی غیر اسلامی و لاییک اداره شود!

در خوش بینانه ترین حالت میتوان گفت عدم آشنایی دقیق آقای روحانی با علوم انسانی و حوزوی و به تبع آن نشناختن تمایزات میان باستان‌گرایی و نژادپرستی و اندیشه های غیر اسلامی  با علوم انسانی – اسلامی سبب شده تا در زمین جریانی بازی کند که در حال طراحی فتنه جدید بر مبنای هرمنوتیک فلسفی و بسط یافته آن در سطح سیاست علیه شریعت اسلامی هستند.

انتهای پیام/ن

دیدگاه شما

آخرین اخبار